مردان در نقشهخوانی و پیدا کردن مسیر بهتر هستند و زنان در تشخیص رنگها. زنان در پارک کردن ماشین فاجعهاند و مردان در انجام چند کار در آن واحد! چنین گزارههایی آنقدر تکرار شدهاند که به کلیشههایی آشنا بدل شدهاند. اما واقعا اینطور است؟
اثر جنسیت در شیوهی عملکرد مغز و شکلگیری تفاوتهای رفتاری، سوالی قدیمی است. در طول دهها سال دانشمندان و محققان بسیاری تلاش کردند تفاوتهای عملکردی مغز زنان و مردان را پیدا و دستهبندی کنند. از درون این تلاشها ایدههایی بیرون آمدند که بعضیشان درست یا نادرست این روزها به کلیشههایی عمومی بدل شدهاند. احتمالا شما هم شوخیهای زیادی با این مضمون شنیده باشید.
اما دامنهی این ایدهها از شوخیهای روزمره فراتر میرود. مردان که قدرت مسلط جامعهی امروز هستند، بارها تلاش کردهاند از «تفاوت مغزها» به عنوان دستاویزی برای محروم کردن زنان از فرصتهای برابر در اجتماع استفاده کنند. چنین دیدگاهی میگوید که تفاوت جنسیت را نه تنها در اندام تناسلی انسانها که در شکل اتصالات مغز آنها هم میتوان یافت. مغزهایی که متفاوت عمل میکنند و شخصیتهایی که با هم فرق خواهند داشت. اگر چنین ایدهای صحیح باشد باید بتوان الگوهایی سفت و سخت از خصیصههای متفاوت میان مردان و زنان پیدا کرد. خصوصیاتهایی که ریشه در ژنهای آنها داشته باشد. اطلاعات ژنتیکی که مرد و زن بودنشان را تعیین میکند.
اما گذر زمان برایمان مشخص کرد که تفاوتهای جنسیتی ماهیتی دوقطبی ندارند. بلکه صفات زنانه و مردانه، طیفی از خصوصیاتاند که هر یک از ما سهمی از آنها بردهایم. نمیتوان تفاوتهای جنسیتی را به سادگی به دو قطب زنانه و مردانه تقسیم کرد و افراد را در این دستهبندیها جای داد. ما به تازگی شروع به فهمیدن این مسئله کردهایم که مغزمان چقدر انعطافپذیر است. تصور اینکه مغز مردان وزن بیشتری دارد پس «مغزشان بهتر است» سادهانگار و خطرناک است. مغز ما در طول زندگیمان چگونه تحلیل کردن را میآموزد و آنچه رفتارمان را شکل میدهد نه تفاوتهای اتصالات مغزی حاصل از جنسیت، که آموزشهایی اجتماعی است که با آن پرورش مییابیم.
گرچه در دههی ۸۰میلادی شواهدی از تفاوتهای شکلی بین مغز مردان و زنان دیده شد، اما بررسیهای سالهای اخیر با استفاده از ابزارهای تصویربرداری نوین و مدلهای پیچیدهی محاسباتی، هیچ نشانهای از تفاوتی معنیدار بین پارامترهایی مثل جنسیت و بهتر یا بدتر بودن عملکرد ذهنی افراد در تحلیل رویدادهای پیرامونشان به دست نمیدهد. چیزهایی هست که به طور قطع میدانیم. برای مثال میدانیم آنها که بدن بزرگتری دارند، مغزهایی بزرگتر هم دارند. میدانیم که وزن مغز زنان تقریبا ده درصد از مغز مردان کمتر است. میدانیم که اتصالات بین دو نیم کرهی مغز در زنان بیشتر و فعالتر از مردان است. اما عملا هیچ نشانهای از بهتر یا بدتر بودن مغزهایی که در این زمینهها با هم فرق دارند، نمییابیم.
در ضمن موضوع جستجو برای یافتن تفاوتهای مغزی بین زنان و مردان بر یک پیشفرض استوار است. آن پیش فرض این است که مغز ما پس از گذر از کودکی و رسیدن به بلوغ دیگر تغییر نمیکند و در این دوره هم مسیر رشدی از پیش تعیین شده بر اساس جنسیت را طی خواهد کرد. این دیدگاهی نادرست است. باید به جای جستجو به دنبال چنین تفاوتهایی، از اساس خود این جستجو را به چالش کشید. در سال ۲۰۱۵میلادی، نتیجهی تجمیع و بررسی اطلاعات ۲۰هزار مقالهی علمی که در برگیرندهی گزارشاتی از آزمایشات رفتاری و شخصیتی روی ۱۲ میلیون نفر بود، منتشر شد. نتیجهی حاصل از این تجمیع این بود که عملا جنسیت یک عامل تعیین کننده در تفاوتهای شخصیتی نیست.
بدون شک باید به تفاوتهای ژنتیکی مثل جنسیت در هر مطالعهای توجه کرد. اما دستاورد مطالعات پیشین تا امروز این بوده است که کلیشههای جنسیتی که در میانمان رواج دارد، نادرستاند. نباید از یاد ببریم که آنچه رفتار و شخصیت ما را شکل میدهد، در درجهی نخست آموزههایی است که از جامعه دریافت میکنیم و کلیشههای جنسی هم میتوانند به عنوان یک منبع آموزشی مخرب بر شکلگیری شخصیت و نوع نگاه افراد به جهان و رفتارشان با یکدیگر اثر گذارد.
* برداشتی خلاصه از گزارش ویژهی نیوساینتیست ۲ مارس ۲۰۱۹