پیشرفتهای اخیر در زمینه زیست شناسی و علم پزشکی، انقلابی در دانش انسان در زمینه مغز و علـوم اعصاب شناختی مرتبط با احساسات و خود آگاهی ایجاد کرده است و باعث توسـعه تئـوری هـایی در زمینـه باورهای دینی و تجربیات دینی در فرهنگهای متفاوت انسانی شده است. با تکنیک های تصویربرداری مثل تـشدید عملکـرد مغناطیـسی، تـصویر بـرداری گـسیل پـوزیترون و تصویربرداری گسیل تک فوتون میتوان به مطالعه فعالیتهای مغزی افراد دینی پرداخت. اعمال دینی باعث فعال شدن مداری در سایتهای مغزی میشود که از آن به عنوان صلیب دینی مغز نام میبرند و شامل آمیگدال و هیپوکامپ، سیستم لمبیک، لوب تمپورال قدامی، اوربیتو فرونتال، کورتکس پروفرونتال پشتی و جانبی هستند . این مدار توسط سیستم دوپامینی و سروتونینی تنظیم میشود. اعمال دینی بلند مدت مثل مراقبه باعث فعال شدن لوب های فرونتال میشوند و این امر باعث میشود که انسان کنتـرل بیشتری روی عملکرد “خود” داشته باشد . بقاء رفتارهای اخلاقی که جزء رفتارهای مهاری می باشد، منوط به شکل گیری ارتباطات مغزی آن اسـت که فقط در اثر تمرینات مداوم و بلند مدت دینی به دست می آید.
پیـشرفتهـای مـدرن در شـناخت رفتـار آدمـی را مدیون توسعه در علوم فیزیولوژی اعصاب هـستیم . بیوشـیمی مغز و علم ژنتیک پایه های این شناخت رافراهم میکننـد . در چند دهه اخیر رشد علوم اعصاب شناختی ، شـناخت رفتـار و روان آدمی بر اساس فیزیولوژی اعصاب ابهامات بـسیاری را در چگونگی و تحلیل شیوه رفتار و اندیشیدن انسان بـرای مـا روشن کرده است. شـکل گیـری رفتـار ویـا یـک حرکـت بـا فعالیـت قسمتهایی از مغز می باشد که سایر قسمتهای مغز تـ أثیر یـا تأثیرات به خصوصی روی آن رفتار دارند . از نظر رفتاری دو قــسمت از مغــز انــسان در توضــیح بــروز یــک رفتــار فعــال میشوند: قسمت اول، قسمت های مربوط به سیـستم هیجـانی در سیـــستم لیمبیـــک اســـت و قـــسمت دوم مربـــوط بـــه تصمیمگیری و یا مهار واکنش های هیجانی که قـسمت هـای پیشین مغز هستند.
در این جا بـه بررسـی تجربـه دینـی از دیدگاه علوم اعصاب شناختی میپردازیم. مواد و روش ها با تکنیک های تصویربرداری مثل تشدید عملکـرد مغناطیسی، تصویربرداری گسیل پـوزیترون و تـصویربرداری گسیل تـک فوتـون و همچنـین بـا اسـتفاده از پرسـش نامـه و خصوصیات خلقـی و بررسـی ژنو تیـپ مـی تـوان بـه مطالعـه فعالیتهای مغزی دینداران پرداخت.
نقش سروتونین و دوپامین در تجربیات دینی نیم کره های مغز دو عدد بـوده کـه از نظـر نردبـان تکـاملی جدیـدترین قـسمت مغـز مـی باشـند. تکامـل آن از پستانداران از حدود پنجاه میلیون سال پیش شـروع شـده و ۲ میلیون سال پیش در انسان نماهائی ماننـد ” اسـترالوپیتکوس ” به اوج خود رسید . اختـصاصی تـرین صـفت تکـاملی ازدیـاد تعداد یاخته های عصبی بوده که پیـشرفت شـایان آن را در ” هموهـابیلیس” و ” هموارکتـوس” مـیتـوان مـشاهده کـرد. دوران طلائی بزرگ شدن مغز در حدود یکـصد هـزار سـال پـیش در ” نئانـدرتال ” و” هموسـاپینس” آغـاز و بـه انـسان ختم میشود.
لوب پیـشانی مهمتـرین قـسمت تکامـل یافتـه مغـز است. مخصوصاً در انـسان و انـسان نماهـا ایـن قـسمت فـوق العاده وسعت پیدا کرده اسـت . کـورتکس پـیش پیـشانیpre frontal بـه عنوان یک میانجی در کنترل کارکردهای شناختی سطح بالا عمل می کند. رشد مناطق پیـشانی مغـز، بـرخلاف بلـوغ زود هنگام دیگر مناطق قشری، ازاواخر بلوغ و تا اوایل بزرگسالی ادامه می یابد و الگوهای رشدی لوب های پیشانی شامل یـک فرایند سلسله مراتبی، دینامیکی، و چند مرحله ای می باشد. از لحاظ آناتومی قسمت پیشانی مغز در هر انـسانی بوجود آمده است ولی فعا لیت و کارکرد ایـن قـسمت بیـشتر تحت تاثیر آموزش و یادگیری است .
مطالعات مختلف نشان داده اند هرچه این آمـوزش هـا در مراحـل اولیـه رشـد انـسان باشد، ارتباطات مغزی سریع تر و راحتتر به وجود می آینـد . احساس مسئولیت، روند اجتماعی شدن، فعالیتهای انتزاعی، رفتارهای مدنی و اخلاقی همگی از کارکردهای این قـسمت از مغزمیباشد. عملکرد لوب های پیشانی بـه افـراد در رفتـار خـود تنظیم کننده و هدف هدایت شده کمک می کنند. منظـور از “خود” در این جا حافظه ، احساس و پاسـخ مـوثر اسـت کـه مراکز مهم درگیر در آن تمپـورال و کـورتکس پروفرونتـال است. قسمتهای پیشینی مغز اثر مهاری بـر قـسمت هـای هیجـانی یـا سیـستم لیمبیـک دارنـد . ایـن اثـر مهـاری باعـث میشود که رفتارهای هیجانی انسان مثل رفتارهـای جنـسی و یا رفتارهای پرخاشگرانه کنترل می شود.
از نظـر نوروشـیمی، واسطه هریک از از ارتباطات فوق یک ماده شـیمیایی اسـت که اصطلاحاً نو روترانسمیتر نام دارد . هریک از اعمال مهاری و یا تحریکی مغـز انـسان بـه واسـطه همـین نوروترانـسمیترها صورت میگیرد. در مغــز انــسان عمومــاً دوپــامین نوروترانــسمیتر تحریکــی و ســروتونین نوروترانــسمیتر مهــاری مــی باشــد. سروتونین باعث کنترل حالات روحی فرد میشود شواهد زیاد ی وجود دارد که نشان می دهد سیستم های دوپامین زا و سر وتونینرژیک نقش مهمـی در تجربیـات دینی دارند . و بـین ژنهای کد کننده برای فعالیت دوپامین یا سـروتونینرژیک و میــزان معنویــت و دینــداری ارتبــاط وجــود دارد .
مطالعــه اندازه گیری خلق و خو تو سط پرسش نامه، ارتباط مهمی بـین توانایی پیوند شدن گیرنده ۵HT1A با لـوب پیـشانی مغـز و “تعالی خود” نشان می دهد.تحقیقات نشان داده است که بی نظمی مفرط دوپامین و کــاهش ســروتونین باعــث شــیزوفرنی، عقــده وسواسی و افزایش در مذهبی بودن (خـشکه مقـدس بودن) میشود. داروهای ضد روان پریشی که اعمال دوپامین را در سطح سیستم لمبیـک متوقـف مـی کنـد و عـواملی کـه سـروتونین مرکـزی را افـزایش مـی دهـد، باعـث کـاهش در رفتارهای متعصبانه دینی در این بیماران میشود. عوامل توهم زا که به نظر می رسد باعـث افـزایش تعصب دینی یا تجربیات راز آلود می شوند با کاهش فعالیـت سروتونین زایی مرکزی و افزایش انتقال دوپامین مرکزی این کار را انجام می دهند.
شواهد بیشتر نشان می دهـد کـه تـوهم زاها از طریق بازدارندگی فعالیت سروتونین زایـی و افـزایش فعالیت دوپامین در مناطق پیشانی گیجگاهی کار مـی کننـد و باعث یافتن محل عمل داروهای توهم زا و دیگر توهم زاهـا یعنی گیرنده ۵HT2A می شوند. ژنی که رسپتور ۵HT2A را کد میکند در q21-q14 13 قرار گرفته اسـت و از آلـل مادری به ارث می رسد. این رسـپتور از طریـق نقـش پـذیری پلـی مورفیـک ژن؛ بیـان مـیشـود .
نقـش پـذیری شـکلی از شکاف ژنتیکی است که منجر به هشیاری پراکنده مـی شـود . آنتوژنها روی این ژنهای نقش پذیر عمل میکنند. فعالیــت دوپــامین، مخــصوصاً فعالیــت لمبیــک – پروفرونتال بر اساس تحریک مستقیم عمل می کند. بنـابراین اگر فعالیت لمبیک – دوپامین بـه علـت یـک آنتـوژن، یـک تمرین دینی یا فاکتورهای دیگر افزایش یابد، باعث می شـود فرد آن تجربه را بیـشتر تکـرار کنـد . آشـکار اسـت سـاختار اصــلی در میــانجیگری نقــش دوپــامین در تعــصب دینــی، لوبهای فرونتال هستند. اختلال در کارآیی سروتونین زایی و دوپـامین در محــل کورتیکــال پروفرونتــال و گیجگــاهی در انــسان در اخــتلالات روانــی مثــل افـسردگی ، شــیزوفرنی، اخــتلالات دوقطبی، پارکینسون، هانتینگتون و اعتیاد وجود دارد .
منـاطق جلویی گیجگاهی به طور واضحی مـرتبط بـا خـود اجرایـی است که باعث می شود همه این سندرم هـا یـک تـاثیر منفـی روی “خود” داشته باشند.PFC یا کورتکس پروفرونتال آخرین قسمت از مغـز انـسان اسـت کـه در اونتوژنی میلین دار می شود که معمولاً با بـالغ شـدن در دوران کودکی و نوجوانی اولیه این کـار صـورت مـی گیـرد . PFC علائمی را از هسته های مدیودورسال دریافـت مـی کنـد و بـه کورتکس موتور اولیـه و سـپس پرومـوتر و موتـور و بخـش خلفی و اوربیتال لوب های پروفرونتال مـی فرسـتد . همـه ایـن مناطق PFC اعصاب وابران بازدارنده را به محـل هـای اتمـام در مناطق دیگر مغز و نخاع می فرستند. بنابراین یک هدایت یا نقش تنظیمی برای PFC پیشنهاد شده است.
لوبهای فرونتال به وسیله فیبرهای دوپامین کـه از منطقه پوست شکمی و جسم سیاه نشات میگیرنـد، پوشـانده شده است . پاسخ نورون دوپامینی منطقه پوست شکمی بـرای تسهیل تشکیل ارتباط بین تحریکی که پاسخ هـای رفتـاری و پاداش را پیشگوئی می کند و باعث به دسـت آوردن پـاداش میشود، لازم است . کورتکس اوربیتو فرونتال، پیچیده تـرین سطح ارتباط تقویت با تحریک و پاسخ را کامل میکنـد .
بـه طور خلاصه تحریک انتهاهای دوپامین در سیـستم فرونتـال – لمبیک، سوبسترایی برای قویترکردن سیستم تقویت – پاداش را تشکیل می دهد و باعث تمایل بیشتر فرد برای انجام اعمال دینی میشود.
نوروشیمی سیستم های دوپامین لوب هـای فرونتـال به وسیله تعدادی از ژن ها و پلی مورفیسم ژنتیکی شـکل داده مـیشـود. ژنـی کـه بـرای COMT کـد مـیشـود، درگیـر کاتابولیسم دوپامین اسـت . اهمیـت آمـاری ارتبـاط تغییـرات فنوتیپی COMT با عملکـرد شـناختی (معرفتـی ) پروفرونتـال تأییــد شــده اســت . در انــسانهــا ژن COMT دارای پلــی مورفیـسم در تـوالی کـد کننـده اش اسـت کـه باعـث ایجـاد فنوتیپ رفتاری مرتبط با تجربیات دینی است .ارتباط مهمی بین ۵-HT2A و ژن COMT است کـه باعـث جـذب هیپنـوتیزم در حالـت هموزیگـوت بـرای ژنوتیــــپ TT در ۵HT2A و ژنوتیــــپ VAL/VAL در COMT است .
ویژگی مستعد بـه هیپنـوتیزم شـدن بـا دینـی بودن ارتباط دا رد. به نظر می رسد ایـن ژن هـا تغییراتـی را در میزانشان در افراد بالغ نشان میدهند .ژنهـای COMT و ۵-HT2A کـه بـرای راه هـای متابولیکی کد می شود درگیر در تولیـد، نگهـداری و تجزیـه دوپامین و سروتونین است . اینـدو ژن درافـراد بـالغ بـا رفتـار دینی وجود دارند. پلی مورفیسم روی ژن گیرنده دوپـامین DRD4 و VMAT2 (ژن کـد کننــده محـصولات دخیــل در ســاختن دوپامین) مـرتبط بـا شـدت معنویـت و درجـه “خـود تعـالی ” شخصیتی هستند .
داده های مـرور شـده در ایـن بخـش همـه دلالـت مــیکنــد بــر ایــن کــه یــک مجموعــه ویــژه ازمــدارهای نوروشیمیایی میانجی گـری مـی کننـد و مـدار دینـی مغـز را تنظیم میکنند. مدل مشروط تنظیم نوروشیمی تجربیات دینی با کنار هم گذاشتن داده هـا در کنـار هـم پیـشنهاد شده است که یک مسیر برای تجربـه دینـی بـه صـورت زیـر است. تجربه دینی با کاهش در اراده که گذرا اسـت ؛ شـروع میشود، سپس جریانی از تصاویر و اثراتی که در کل مراحل در ادراک از خود وجود دارد، و در انتها بـصیرت، شـادی و خوشایندی به وجود می آورد. البته همه تجربیات دینـی ایـن عناصر را ندارند. اما ادعا می شود که در اکثـر مـوارد وجـود دارد و شبیه سازی تجربیات دینی به عنـوان یـک مرحلـه دینامیـک کمک می کنـد کـه تجربیـات دینـی بـا جایگـاه هـای مغـزی ارتباط پیدا کنـد .
در سـطح نـورو شـیمی، کـاهش گـذرا در فعالیت دوپامین پروفرونتال و کاهش فعالیت سروتونین زایـی کورتکس گیجگاهی جلویی مطابق با وقفه حالات ارادی در آغاز یک تجربه دینی است .به تدریج بازدارندگی در PFC کاهش مـی یابـدو ترکیب آن با فعالیت بالای سیستم لمبیک وبرگـشتن PFC ، یــک مرحلــه آمــوزش و بــصیرت را بــه وجــود مــی آورد. لوبهای گیجگاهی جلویی به طور شـدیدی هـم بـا سیـستم لمبیــک و هــم بــا لــوب هــای پرفرونتــال در اتـصال اســت . لـوبهـای پروفرونتـال در تـوازن بازدارنـدگی دو جانبـه بـا لوبهای گیجگاهی هستند. بنابراین حذف بازدارندگی روی لوبهای گیجگاهی مثل تحریک دوپـامین، افـزایش دهنـده میزان فعالیت در سیستم لمبیک است و باعث می شـود لـوب گیجگاهی بسیار فعال شود. سروتونین بـه عنـوان یـک بازدارنـده مقـوی روی نورونهای دوپامینی، مخـصوصاً در سیـستم لمبیـک شـناخته شـده اسـت و بنـابراین حـذف بازدارنـدگی۵-HT افـزایش فعالیـت دوپـامین را تحـت تـأثیر قـرار مـیدهـد و در نتیجـه تجربیات دینی را به وجود میآورد.
ما دیده ایم که رسـپتور ۵-HT2A بـه فراوانـی در PFC بیــان مــیشــود. و تحریـک ایــن رســپتورها عملکــرد پروفرونتال را افزایش می دهد به طوری که به طـور خـود به خودی فعالیت دوپامین لمبیک افزایش می یابد. اعمال دینـی قادرند هم سیستم لمبیک و هم سیستم پرفرونتـال را افـزایش دهنـد امـا تنهـا بعـد از یـک بازدارنـدگی اولیـه و گـذرا در عملکـرد پروفرونتـال ایـن کـار را انجـام مـیدهنـد. فعالیـت پروفرونتال به آهستگی به سطح نرمال بر می گردد و بنـابراین در برخورد با جایگاه لمبیک و گیجگاهی در پدیده شناختی تجربیات دینی دخالت می کند. منطقـه هیپوکامـپ در ایجـاد حـس یگـانگی و وحـدت و منطقـه هیپوتـالاموس در ایجـاد اکستازی دینـی، حـس یگـانگی، بـصیرت و معنویـت فعـال است.
از نظـر نوروسـایکولوژی، رفتارهـای دینـی بـه دو دسته رفتارهای لیمبیکی که بیشتر رفتارهای هیجانی و مقلدانه دینی می باشد و نیز رفتارهای دینی فرونتالی که ناشی از مهار رفتارهای هیجانی است، تقسیم مـی شـود . آن رفتـاری ازنظـر دین کامل محسوب می شود که آگاهانه و در نهایت معطوف به اخلاقی برخورد کردن یک مومن باشد . در ادبیـات دینـی رفتار پرهیزگارانه همان رفتار مهاری انـسان بـر خواسـته هـای لیمبیکی می باشد و رفتارهای عبادی نیز باید در نهایت باعـث تقویت اخلاق دریک فرد مومن شود.
از دیدگاه علوم اعصاب شناختی جایگاه تجربیات دینــی و “خــود” در مغزانــسان یکــی هــستند . بــسیاری از واکنشهای اخلاقی انسان مثل صبر، راست گـویی، رعایـت عدالت و پرهیز از عصبانیت همگی رفتارهایی مهاری هـستند و وقتی در دین صحبت از مهار نفس می آید در واقع به زبـان علــوم اعــصاب شــناختی مهــار سیـستم هیجــانی و لیمبیــک میباشد. عصب شناسان نشان دادند که قـسمت لـب آهیانـه مغز در ایجاد حـس ” یگـانگی بـا جهـان ” مـوثر اسـت . بـــا آزمایـــشات انجـــام شـــده بـــر روی راهبـــان فرانسیسکانی و بوداییان تبتـی بـا اسـتفاده از تـصویر بـرداری گسیل پوزیترون (PET)، فعالیـت افزاینـده در لـوب هـای فرونتـال و کاهش فعالیت در لوب پارتیال فوقـانی خلفـی در پایان مراقبه مشاهده شده است.
مـشخص شده است که نوروآناتومی “خود” و تجربیات دینـی هـر دو روی بخــش گیجگــاهی جلــویی ســمت راســت و سیــستم لیمبیک و شبکه پروفرونتال قرار می گیرنـد . یعنـی تجربیـات دینی و ” خود ” هر دو از یک شبکه عصبی استفاده می کننـد و بنـابراین تجربیـات دینـی نیازمنـد “خـود ” اسـت تـا شـکل بگیرد .تعدادی از تمرینات دینـی بـرای تـسهیل در تغییـر شکل خود، مخصوصاً با کاهش اخـتلاف بـین خـود رایـج و خود ایده آل با افزایش عمل کرد پروفرونتال اسـت .
عملکـرد پروفرونتال منجر به یک “حس یگانگی با جهان ” ایجاد مـی کند و خود ایده آل را با حس قوی از اراده و فاعل بودن بـه وجود میآورد. با مسن شدن افراد این خود ایده آل در اثر مبـارزه افراد با “خود” عادی به وجود می آید . این “خود” به کرات توسط فیلسوفان و دانـشمندان بـه عنـوان یـک عامـل گمـراه کننده مورد حمله قرار می گیرد و می گویند که خـود وجـود ندارد. از یک نقطه نظر درست مـی گوینـد هـیچ آدمـک یـا کوتوله ای وجود نـدارد کـه در مغـز نشـسته باشـد و رفتـار را کنترل کند . به آسانی می توان ثابت کرد که هوشـیاری قابـل تجزیه است و یک امر یکپارچه نیست . ولی باید توجه کـرد که انسان ها می توانند و توانسته اند “حس یگانگی بـا جهـان ” را تجربه کنند.در کلیه مذاهب تغییر “خـود ” دارای چنـد مرحلـه اسـت .
وقتـی فـردی خـود را سـرگرم موضـوعات ناشایـست میکند به بردگی میافتد و وقتی خود را قربانی خدا میکند، اشراق و آزادی نصیبش می شود. با مرگ خود قدیمی؛ خود جدید متولد می شود. معمولاً خود را با عبارات متناقض مثـل غیر واقعی و واقعی، گـذرا و قـائم بـه ذات، فـانی و نیرومنـد توصیف میکنند.عــده ای از روانــشناسان اجتمــاعی معتقدنــد کــه شخصیت یا خود از لحاظ اجتماعی ساخته میشود و یکی از ارکان هر اجتماعی دین است . تأثیرات عملـی دیـن بـر روی “خود” قابل ملاحظه است و بنابراین لازم است ما بـه اعمـال دینی توجه بیشتری کنیم . هدف همه مـذاهب تغییـر “خـود ” است یا به عبـارت دیگـر دیـن در جـستجوی تغییـر خـود بـا هدف داشتن تعاملات بهتر با دیگران در اجتماع است.این تغییر در خـود توسـط نمـاز خوانـدن، مراقبـه، اقرار به گناهان، خواندن کتاب مقدس، خواندن قرآن، ذکـر گفـتن بـا تـسبیح، دعـا کـردن همـراه بـا زانـو زدن و صـلیب کشیدن است. همه تمرینات بالا یک تمرین دینی گذرا است و باعث رفتار اخلاقی نمی شود. هدف غایی ادیان ایـن اسـت که فرد در رفتار و اخلاق خود تغییر حاصل کنـد و بـه خـود تعالی برسد که این امر تنها با تمرینات مداوم و مدیتیشن های طولانی میسر است. عارفان ایرانی با چله نشینی(مراقبه) حالات زهد، خوف و حیرت را تجربه میکنند. این سه حالت در واقع مراتب متفاوت “خود” است.
به نظر میرسد مغز در انسان به طور طبیعی تکامـل پیدا کرده تا مکانیسم هایی بـرای تجر بـه دینـی داشـته باشـد . علوم اعصاب شناختی ثابت می کنـد کـه رفتارهـای اخلاقـی جزوی از رفتارهای کنترلی و مهاری مـی باشـد . مانـدگاری و بقاء چنین رفتارهایی منوط به شکل گیـری ارتباطـات مغـزی آن است که در اثر تمرینات مداوم دینی بـه دسـت مـی آیـد . اعمال دینی باعث فعال شدن مداری در محلهـایی از مغـزی میشود که از آن به عنوان صلیب دینی نام می برنـد و شـامل اوربیتــو فرونتــال، گیجگــاهی راســت، سیــستم لیمبیــک (بیشتر ناحیه آمیگـدال ) و سیـستم سـروتونین و دوپـامین اسـت. جایگـاه “خود” در مغـز بـا صـلیب دینـی همپوشـانی دارد، در نتیجـه انجام اعمال دینی مانند مراقبه در طولانی مدت بـر روی مغـز اثر گذاشته و باعث تغییر در عملکرد پروفرونتال می شـود بـه طوری که فرد از خود عادی تبدیل به خود متعالی میشود.