زیبایی شناختی عصبی اصطلاحی است که اولین بار توسط سمیر زکی بکار برده شد و در آن به پایه های عصبی درک هنرو زیبایی پرداخته می شود.زیبایی شناسی عصبی در حوزه های مختلفی مانند ادبیات، موسیقی، نقاشی و بطور کلی تمام حوزه هایی که احساسات شدید(اغلب لذت) را بر می انگیزد شامل می شوند.
مغز انسان چه ویژگی هایی را در افراد و اشیاء مختلف جذاب می داندو چه قسمت هایی از مغز در این فرایند تاثیر گذارند؟مرکز احساس لذت در کجای مغز است و چگونه احساسات مختلف آنرا تحریک می کنند؟زیبایی شناختی بی نهایت است و محدود به زمان و فرهنگ نیست.مردم در فرهنگ های مختلف اکثرا در مورد نوع چهره جذاب هم نظرند.جذابیت مردم اکثرا باعث می شود ناخودآگاه بر ما تاثیر گذار شوند.مردم کدام ساختار چهره ای را جذاب تر می دانند.برای جذابیت ۳ نکته کلیدی وجود دارد: تقارن،جنسیت(زنانگی و مردانگی) و معمولی بودن
سیستم زیبایی شناختی یک بخش از شبکه عصبی است که پردازش چهره ها را بر عهده دارد و مناطق مختلفی از مغز نظیر لوب پس سری را درگیر می کند.این منطقه که سیگنالهایی را از چشم ها دریافت می کند مناطق تخصص یافته ای دارد که اطلاعات پایه ای را درباره چهرهای که شناسایی می کنند بدست می آورند.مثل ساختارها، حالت ها و حرکات لب ها.این اطلاعات بعدا به سمت بخشی از سیستم پردازش کننده اطلاعات سطح بالا و پیشرفته منعکس شوند.مطالعات نشان می دهدکه چهره های جذاب شبکه پاداش مغزی که با دوپامین کار می کند را فعال می کنند.بخش کلیدی این سیستم کورتکس اوربیتو فرونتال می باشد که دقیقا در بالای حفره کره چشم واقع شده اند.بخش مرکزی کورتکس اوربیتوفرونتال مربوط به قسمتی است که ارزش بالقوه یک پاداش قضاوت می شود.مغز به سرعت و بطور خودکار به زیبایی پاسخ می دهد حتی زمانیکه زیبایی در ذهن ما نیست.آمیگدال هم بخشی از مغز است که ممکن است به جذابیت در راهها ی غیر خطی پاسخ دهد، یعنی عکس العمل زمانی که چهره زیبا یا زشت باشد قوی تر می شود در حالیکه اگر چهره خنثی باشد عکس العمل ضعیف می شود.
افراد دارای چهره های جذاب از شانس بیشتریی برای کسب شغل و در آمد بالاتری برخوردارند.چهرهای افراد در تصمیم گیری های اجتماعی تاثیر گذار است.
زیبایی از فلسفه تا علم:
اززمانی که انسان آرام آرام شروع به اندیشیدن درباره خود و جهان هستی کرد،همواره یکی از دل مشغولی های عمده اواین پرسش بود، که اساسا انسان چه چیزی را زیبا می داند و یک پدیده چه ویژگی هایی داشته باشد تا زیبا تلقی شود.به عبارت دیگر چرا آواز پر نده روی درختی در یک طبیعت سرسبز زیباست، اما صحنه یک ترافیک سنگین در هوای آلوده در یک شهر صنعتی اینطور نیست.
اندیشمندان به تدریج به نکته واحدی رسیدند، در گذر زمان به ذهن و ادراک به عنوان منبع فهم و دریافت زیبایی اصالت داده شد.یعنی این ذهن است که یک چیز رازیبا یا زشت می داند.و اگر ذهنی نباشد زیبایی مفهوم نمی یابدو وجود خارجی نخواهد داشت.
ذهن چگونه و با چه معیاری زیبایی را درک می کند؟ اریک کندل برنده جایزه نوبل بیان می کند:دانش نوین علوم اعصاب با این رویکرد بین رشته ای می تواند پلی باشد میان علوم تجربی و علوم انسانی و با اتصال این دو حوزه به هم تجربه های انسانی را مانند همین ماهیت زیبایی و معیار های زیبایی شناختی انسان مورد مطالعه قرار دهد.
اتفاق دیگری که در نیمه دوم قرن بیستم رخ داد این بود که هم هنرمندان و هم دانشمندان به یک نوع کاهش گرایی در کارهای خود رسیدند.بعنوان مثال خود کندل بجای آنکه روی دستگاه پیچیده چون مغز انسان کار کند برروی دستگاه عصبی حلزون دریایی کار کردکه تنها ۲۰۰۰۰ سلول عصبی داشت.علم نورواستتیک متولد شد و هدف آن چیزی جز بررسی مکانیسم های ادراک زیبایی در پدیده های هنری، موسیقی و هر آنچه که از آن بعنوان پدیده زیبا یاد می کنیم ، نبود.
واضح است که درک علمی ما از ماهیت زیبایی و ویژگی های زیبایی شناختی انسان،تنها در دوران ابتدایی خود به سر می برد.